جدول جو
جدول جو

معنی پن نوم - جستجوی لغت در جدول جو

پن نوم
موجی که به ساحل می رسد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پف نم
تصویر پف نم
آبی که در دهان نگه دارند و بعد به چیزی پف کنند، نمی که کلاهدوز با آبی که در دهان می کند به کلاه می زند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنج نوش
تصویر پنج نوش
معجونی که پزشکان قدیم از پنج داروی مقوی می ساخته اند، فنجنوش، برای مثال در چارسوی فقر درآ تا ز راه ذوق / دل را ز پنج نوش سلامت کنی دوا (خاقانی - ۴)
فرهنگ فارسی عمید
(پُ لِ دُوْ وُ)
پاپ از1464 تا 1471م
لغت نامه دهخدا
(پُ نَ)
نمی که کلاه دوزان به کلاه و قهوه چیان به تنباکوزنند با آبی که در دهان گیرند. و با زدن صرف شود
لغت نامه دهخدا
(شِمْ)
شنزار. ریگزار: زمینی شن بوم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یِ سِوْ وُ)
پاپ مسیحی در 1503 میلادی میلادی. مولد زین. وی 27 روز در مقام پاپی بیش نبوده است
لغت نامه دهخدا
(یِ نُ هَُ)
مارکوس اورلیانوس، امپراطور رم از 282 تا 283 میلادی پسر امپراطور کاروس، وی مردی ستمگر و تباهکار بود و سرانجام به دست سربازانش به قتل رسید
لغت نامه دهخدا
(پَ)
معجونی باشد مرکب از پنج چیز که بجهت تقویت دل خورند، و معرب آن فنجنوش است. (برهان قاطع). نوعی است از ترکیب که مرکب باشد از سیماب و مس و آهن و این را هندیان پنج امرت گویند یعنی پنج آب حیات و اطباء فرس فقط ریم آهن را گویند معرب آن فنجنوش است. (از شرح خاقانی، غیاث اللغات). معرب آن فنجنوش بود و اکنون به معجون فنجوش اشتهار دارد. (فرهنگ جهانگیری). معجونی است مرکب از پنج جزو که مقوی و مفرح دل است و فنجنوش معرب آن و معنی ترکیبی آن پنج حیات است. (فرهنگ رشیدی) :
در چار سوی فقر درآ تا ز راه ذوق
دل را به پنج نوش سلامت کنی دوا.
خاقانی.
هفت جوش آینه دادت تو نیز
پنج نوش از کلک صفرائی فرست.
خاقانی.
- پنج نوش سلامت، حواس خمسۀباطن. (آنندراج). و نیز رجوع به فنجنوش شود
لغت نامه دهخدا
(یِ دُوْ وُ)
انئاس سیلویوس پیکولومی نی، پاپ مسیحی از 1458 تا 1464 میلادی وی علیه دولت عثمانی تجهیز جنگ صلیبی کرد. عهدنامه هائی با برخی از دول منعقد ساخت و دوک دوبورگنی پادشاه فرانسه را برانگیخت تا خود بمیدان نبرد شتابد. او پیش از رسیدن بمقام کاردینالی دبیر امپراطور فردریک سوم بوده است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ سِوْ وُ)
اسکندر فارنز، پاپ از 1534 تا 1549م. مؤسّس سنوذس (کنسیل) ترانت
لغت نامه دهخدا
(پَمْ)
پم پل. کرسی بخشی در ایالت ’کت دو نور’ از شهرستان ’سن بریو’ دارای 2700 تن سکنه و راه آهن. بندر آن بر کنار دریای مانش و تجهیزات کامل برای صید ماهی روغن دار است
لغت نامه دهخدا
(پَ لُ وِ)
پل. ریاضی دان و سیاستمدار فرانسوی، عضو آکادمی علوم. متولد در پاریس. تألیفات او در مباحث آنالیز و مکانیک است. وی در سال 1917 و 1925 میلادی نخست وزیر بود. مولد وی بسال 1863 و وفات در 1933 م
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ)
نام پلی در اصفهان و آن یک فرسخ دورتر از پل شهرستان است و چوم نام قریۀ مجاورآن است. (کتاب اصفهان تألیف حسین نورصادقی ص 39)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پف نم
تصویر پف نم
آب دهن (برای نم زدن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر نور
تصویر پر نور
درفشان دارای شعاع بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر نون
تصویر پر نون
پرنیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج نوش
تصویر پنج نوش
معجونی که در قدیم پزشکان از پنج داروی مقوی می ساختند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پف نم
تصویر پف نم
((پُ. نَ))
آب دهان
فرهنگ فارسی معین
((پِ لِ نُ))
مجمعی با شرکت کلیه اعضای رهبری یا هیئت مدیره یک حزب یا سازمان سیاسی
فرهنگ فارسی معین
رماتیسم
فرهنگ گویش مازندرانی
یک زننام عمومی زنان در مقابل مردان
فرهنگ گویش مازندرانی
خوش نام
فرهنگ گویش مازندرانی
دسر غذا و تنقلی که پس از شام صرف شود
فرهنگ گویش مازندرانی
غیبت کردن، سخن چینی
فرهنگ گویش مازندرانی
زمین پشت به آفتاب
فرهنگ گویش مازندرانی
تاکید بر زن بودن شخص ثالث که معمولا در مقام دل سوزی به کار
فرهنگ گویش مازندرانی
پنج دسته ی شالی را در یک جا انباشته کردن
فرهنگ گویش مازندرانی